سسسلللللااااااامممممم به بروبچ.یه عالمه دلم براتون تنگ شده.چه خبرا؟وای این مدت که نمیشد بیام داشتم دق میکردم.با امتحانات چه کردید؟
خدارو شکر که من همه رو پاس کردم و به گفته مدیر گروهمون الان یکی از نوابغ دانشگاه به حساب میام.سفر مشهد هم واقعا فوق العاده و عالی بود.بخصوص با دوستای گلم.اینقده بهمون خوش گذشت که نگو.فقط کاش رز هم بود.انشالا قسمته تک تکتون بشه برید امام رضا.
2:30 شب رسیدیم وطن.رز گلم صبح اومد پیشم.واقعا لذتبخش بود.کلی درمورده بچه حرفیدیم.چون نی نی دوست داشت رز جونم و غافل از اینکه.....
بچه ها من عمهههههههههههههههه شدم.رز جونم،زن داداشه نازم 1 ماه و نیمشه الان.وقتی شنیدم اینقد خوشحال شدم که میخواستم از اعماق اتم های بدنم جیغ بزنم.ولی کی حالا تا 9 ماه صبر کنه؟؟؟
4شنبه پیش عروسی پسر عمو بود.رفتم آتلیه پرستو اینا عکس گرفتم البته با عجله.پروا سرویس سنگ گردبند ایناشو که برای تولدش هدیه گرفته بود چون همرنگ لباس بود بهم داد تا خوشگلتر بشم.فقط گفت حواست باشه دست میزنی دسبندش باز میشه.آقا من حتی به دست زدن و تالار هم نرسیدم.تو راه آتلیه تا ماشین افتاد.یعنی تمام عروسی اعصابم داغون بود.بعد از تالار هم ادامه عروسی خونه ما برگزار شد چون حیاطش بزرگ بود.با رز جون اینا تو ماشین نشستم.مثلا میخواستم تو مسیر یه ذره حال کنم ناراحتی دستبند از یادم بره.آهنگای داداشی که هیچ کدوم حال نداد که فدای سرتون،به ماشین عروس نتونستیم نزدیک بشیم که هیچ....آخه برادر من چرا دیگه از کارناوال هم جدامون کردی؟هی به داداشم میگم از اینور فلکه رفتن و هی میزدم تو سر خودم که بابا توجه کنین به بنده،هی میگه نه خودم دیدم از اینور رفتن.خلاصه دور باباطاهر رو خوردیم و آخرش که فهمیده اشتباه کرده و ما داریم اون عقب مثه منگلا تک و تنها دست میزنیم و قر میدیم تو ماشین و من هی غر میزدم میگه:چه میدونم خو؟بارم شیشه اس،حواسم پرته! من گفتم:برو بابا انگار تا حالا کسی بچه دار نشده.
ولی عزیزم وقتی تصورش رو میکنم داداشم بابا بشه...عزیزم...چقد بهش میاد...خدایا یه نی نی سالم و خوشکل و از نوع پسر نصیبشون کن.
شنبه رفتم دنبال دستبد سرویس واسه پروا.از شانس مزخرف اصلا اون نوع مروارید نبود.با التماس به فروشنده گفتم یه فکری کن برام.بیچاره تنها سرویسی که داشت رو خراب کرد تا به منه فلک زده کمک کنه.خلاصه 25هزار تومن خرج برداشت.یعنی چنان نقره داغ شدم که کمرم بلند نمیشه از زیر بار این مصیبت.چه کارا که با این 25 تومن نمیشد کرد.
امتحان ترم 6 زبان رو هم امروز دادم.دیگه میرم ترم 7.توی دانشگاه هم یکی از استادای عزیزم که قبلنا باهاش درس داشتم دوباره استادم شده.خیلی خوشحالم.چون از شخصیتش و طرز رفتارش خیلی خیلی خوشم میاد و بهش احترام میذارم.همیشه هم سر کلاساش انگیزه میگیرم.حالام قراره طرز ساخت وب سایت از طریق جوملا رو بهمون آموزش بده.
بچه ها مدتی نبودم اصلا دستم به نوشتن و خاطرات بامزه نمیره.بابته چرت و پرتای امروز معذرت.فقط خواستم بگم وجود دارم.
فردام با هستیم قرار دارم که کادوی تولدش رو بدم.گرچه 1 اسفند تولدش بود و اصلا این وبلاگ بخاطره اون برپا شد اما چه کنم برام جور نمیشد ببینمش.
نظر یادتون نره...
سیماجونم،خاله شدن تو هم مباررررررررررررررررررررک.
تنهایی ریشه تمامی گناهان و درد هاست ؛
چوپان را "تنهایی"دروغگو كرد !!!
|